در نکوداشت غلامحسین ساعدی و رنج هایش

                                 طَرَف بَیَل

 

» ماه ، رنگ
پریده و بادکرده  از طرف  پروس بالا می آمد »

از آن وقت که
اسلام رفت ، اهالی بَیَل در گوشه و کنار پراکنده شدند . وقتی که اسلام بی‌خبر و
خداحافظی گاری‌اش را برداشت و آرام و خمیده قامت ، با سایه‌ای در خود فرورفته ،
کوچه‌های تنگ و باریک بَیَل را پشت سرگذاشت و چنان گام برداشت که کسی به صدای گام‌هایش
برای وداع نیاید وبه ناکجاآبادی رفت که خودش هم نمی‌خواست ، دیگر برای اهالی بَیَل
دل و دماغی نماند. در راه فقط یک نفر او را از دریچه‌ی همیشگی ‌اش به کوچه دیده‌بود
و نشنیده‌بود که اسلام مثل همیشه پاسخش دهد وقتی که پرسید : » ها ! مشد اسلام
کجا می‌ری ؟ » …و او رفت که رفت به جایی که نه زبان مردمانش را می‌دانست و
نه می‌خواست بداند تا باز با درد آنان نیامیزد .عفونت جهل بَیَلی‌ها بود که او را
از آن‌جا بیرون می‌راند .

بَیَلی‌ها را پس
از آن دیگر پای ماندن نبود ‌‌، برخی فرزندانشان را در گوشه و کنار دنیا  پراکنده کردند ، بی‌آن‌که کسی بشناسدشان یا به
دنبال نشانی از خود باشند  . آن‌ها رفتند
تا درهیاهوی جمعیت گم شوند و برخی دیگرکه در همان ولایات اطراف ماندند و هنوز و
همیشه در فکر رفتن به ، جایی برای گم شدن هستند.

 » اسلام» که رفت ، بَیَلی‌ها از آن‌جا
رفتند . اول از همه کدخدا راه افتاد و به سمتی رفت و بعد یکی یکی، زن مشد حسن و
بچه‌ها و دیگران و دیگران . آنان در سراسر ولایات اطراف پراکنده شدند و بیماری جهل
و فقرشان را چون طاعونی واگیر همه جا منتشر کردند. فقر آن‌ها که نشانه‌ای از جهلشان
بود در سراسر بلاد گسترش یافت و همه گیر شد .  برخی که رفته‌بودند ، خبری از آن ‌ها نشد و آن‌هایی
که مانده‌بودند این بیماری خطرناک را نسل به نسل منتقل کردند تا به جایی رسید که
عنوان «این جامعه بیمار است « 
برترین تعریفی شد برای بَیَلی‌های به جای‌مانده. فقر البته اندکی تغییر شکل
داد و در چیزهای دیگری تسری یافت . بَیَلی‌ها از نظر اجتماعی – اقتصادی – سیاسی و
فرهنگی و مذهبی به شدت بیمارند . در جامعه همه‌جور انسانی یافت می‌شود که به راحتی
می‌توان مهر بَیَلی را بر پیشانی یا در آزمایش «دی.ان.ای» اش یافت  .از میان آن‌ها 
برخی قصد هدایت دیگران را دارند . برای برخی علم از آسمان نازل می‌شود ،
یکی قصد نجات دنیا رادارد در حای که خود چشم به دهان دیگرانی‌ست که حرف می‌زنند و
هرکس به نوعی  در عفونت خودش دست و پا می‌زند
.  سینماها و مراکز فرهنگی نیمه‌باز و یا
تعطیلند و اگر هم باز باشند راهی به جایی نمی‌برند ، کتاب‌ها هنوز خلق نشده و به
بازار نیامده ، خفه و خاموش می‌شوند ، مردم به شدت به هم بدبین‌اند و به هر کجای این
جامعه که نگاه کنیم نشانه‌های بیماری از در و دیوارش بالا می‌رود ، حتی ماه هم ورم
کرده و تب‌دار است و هوای پاکیزه‌ی دم صبح مثل پیشترها به دل نمی‌نشیند . بَیَلی‌ها
از وقتی که اسلام  – که خودش هم مثل
نویسنده‌اش هیچ‌گاه مناسبت نامش را با خودش نیافت – رفت به دست‌های بیکار و و
بیهوده پرسه زنشان در هوا چشم دوخته‌اند و به امید دریچه‌ای اند که از آن به بیرون
نگاه کنند تا بپرسند :» ها مشد اسلام ! چه خبر ؟ «اما روزنه‌ی دریچه را
با نگاه کور خود بسته‌اند  تا فراموشی و
نادانی حاکم بلامنازع  قلمروشان بماند  تا  در
کوچ اسلام فراموش کنند مردی را که رفته‌است چگونه فکر می کرد او شاید می‌دانست درد
بَیَلی‌ها را ، دردِ فقر اندیشه ، فقر آزادی و فقر شادی.   

25 پاسخ به ‘در نکوداشت غلامحسین ساعدی و رنج هایش

Add yours

  1. سلام باز هم چه خوب که از مرحوم ساعدی یاد کردید . کسی که هم خود و هم روزگار به وی ستم کرد . داستان ها و نوشته های مرحوم ساعدی در سالهای دهه پنجاه جزء اولین کتابهایی بوده است که بزرگترهای روشن ضمیر به ما که دانش آموز بودیم توصیه می کردند و می خواندیم . . . . . . یاد باد آن روزگاران یاد باد . او اگر دچار اشتباه نمی شد و در ایران می ماند . امروز آثاری آفریده بود که او را در رده محمود دولت آبادی قرار می داد . حیف . . . .

  2. سلام
    حیف از این گوهری که به مرادش نرسید
    «ترس و لرز» ش در دستم است اکنون در حال خواندنش هستم.
    زیبا بود

    من فیلم خاکسپاری اش را دیده ام بسیار ناراحت کننده بود

  3. سلام محبوبه جان ببخش که دیر کردم. از ترس این بلوری های خدا نشناسه. ولی باورکن هر چی می کشیم از دست این مشد اسلامه که به مشد حسن هم رحم نکرد و به کل تبدیلش کرد به گاو مشد حسن!

  4. درود بر شما
    داستان جالب بود و می توان مدتها برایش فکر کرد و تطابق هایش را در جامعه پیدا کرد تنها میترسم در این تطابق خودم را میان بیلی ها ببینم که جامعه بیمار را ایجاد کرده اند.
    برکت باشید

  5. یاد ساعدی کردن همیشه برای من دردناک و تلخ بوده است چرا که ما و زبان فارسی به آسانی یکی از شورانگیز ترین نویسنده ها را از دست داد.اگر ساعدی می ماند نمی رفت چه بسا نمی نوشت و یا آثارش مجوز نمی گرفت اما هرچه که بود ساعدی کنار ما بود اما فکر می کنم برای شخصیت دردمند و حساسی مانند او بر کناره ماندن ممکن نبود و دوران او را در میان می گرفت در هر حال من مرگ زود هنگام او را در شولایی از سیاست و فریب و دغل کاری پیچیده می بینم.
    نوشته ی شما در این دوره ی فراموشی و فراموشکاری غنیمت است.

  6. سلام
    چه خوب از غلامحسین ساعدی و عزادران بیلش یاد کرده اید . بیلی که مهرجویی عزیز برایمان بزیبایی مصورش کرد
    آیا دانستیم ؟
    حالا هم ساعدی های زیادی در انتظار کشفند
    خیلی هایشان را حتی نمی شناسیمشان
    شاید 50 سال بعد رفتنشان … از آنها هم بنویسیم

  7. سلام
    البته من دوست داشتم شما با خوانش قبلی این رمان ، نقد مرا می خواندید ، زیرا من به کد گشایی سمبول های داستان پرداخته ام نه نگاه کلی به رمان ، ولی به هرحال من نقد را برایتان می فرستم ولی پیشنهادم این است آن را بعد از خواندن رمان بخوانید . ضمنن از نظرتان در باره احساساتم ممنون. اگرچه من با نثر خواندن آن ها مخالفت نمی کنم ولی بحث کاریکلماتور بودن ها بحث جدایی است و بدان مشکوکم . با تشکر از نظرات صمیمانه شما

  8. سلام

    اهالي را بي گمان بايد نه عزاداران ، كه شادخواران بيل ناميد .شادخواراني كه خنجر

    بر گلوگاه ، دم گرفته اند همراهي ياوه گويان را و سال هاست گاو مش حسن را بر

    گرده مي برند كه نمادي به از آن يافت نمي شود اين به تيه ماندگان را .

    دوست عزيزم ، نگاهت و جنس اندوهت را مي ستايم .

    هميشه ‍‍ژرف و هميشه پرتوان.

  9. یادش گرامی.قصه وحدیث وداستان ما تا کی طول خواهد کشید کسی چه میداند وتمام این ریز ریز این زخمها . ودسترسی به اندشه ناب وآزادی وشادی

  10. ساعدی نویسنده مهمیه ولی کاملا تاریخ مصرف دار.ما با جامعه پیچسده تری روبرو هستیم.سرشار از تناقضات بین دانا و نادان بودن بین مذهب و لائیک بودن.بین خوب و بد بودن. و شاید تا اید دیگر نتوانیم به همین سادگی با یک مرکزیت در مورد خودمان و مردمان قضاوت کنیم


    خوشحال می شوم که تعریفتان را از تاریخ مصرف دار بودن ببینم . البته با ذکر شواهدی از آثار ساعدی .و این که در کجای آثار ساعدی تناقضات جامعه ی ایران بسیار پیچیده تر از چیزی که شما این جا نوشته اید (دانا- نادان ، مذهب- لائیک بودن که احتمالا مذهبی باید می نوشته اید – ، خوب و بد بودن )مطرح نشده است .

  11. سلام
    نمی دانم این چند پاراگراف کات شده از یک داستانه یا داستانی مستقل ؟ به هر روی میشد با چنین مقوله ای استعاریک تر و لایه مند تر برخورد کرد تا هویت داستانی به یک گزارش تعریض آمیز مبدل نشه
    از ایهام » اسلام » به عنوان یک نام با بسامدی ملموس در بستر داستان باید کارکردی بیشتر از یک اسم و دلالت مرسوم گرفته میشد
    هر چند که معتقدم باید در تمامیت یک متن و نویسنده به قضاوت رسید باید با جان و جهانش در آمیخت
    محشور کلمه هایش باد و یادش برقرار
    موید باشی


    «اسلام » نام شخصیت اصلی کتاب عزاداران بیل زنده یاد ساعدی ست و با این فرض که این شخصیت کاملا برای خواننده شناخته شده است اشاره ای به آن به عنوان پاورقی نداشتم . از این شخصیت و فضای داستان بیل ، به عنوان دست مایه ای برای حسب الحال استفاده کرده ام و پرواضح است که نه این نوشته داستان است و نه جز جمله ی داخل گیومه ی اول متن ، از هیچ متنی کات (؟)-بریده نشده است

  12. سلام
    اگر مایلید دیدگاه و یا تبلیغ محصول خود را به گوش هزاران ایرانی برسانید و یا ترافیک سایت خود را طی چند روز، چندین برابر کنید، با ما تماس بگیرید.
    ما متن شما را تحت عنوان دیدگاه، در هزاران وبلاگ فعال ارسال خواهیم کرد.

    با تشکر، تبلیغات انبوه در وبلاگها

  13. سلام دوست عزیز
    گناه ، قصد دارد با سری بالا به سمت ایست برود ، سمت ایستادیی /
    شوالیه ای میخواهد مرا نشانه بگیرد و هدف ، شرح شقیقه های من است /
    با شعری به نام شرحی از خودم ، به روزم شدم / میخواهم گناه را به انگشت
    اشاره ات بدوزم
    با سری بالا بیا / منتظر نگاه و نظرات ارزشمند شما هستم

  14. درود از اظهار نظرتان سپاسگذارم.من هم قطعا منظورم همه مخالفان نبود بلکه همانطور که گفتم به ظاهر منتقدان جوانی که کوبیدن و اهانت به بزرگانی مثل بیضایی را راهی برای کسب شهرت می دانند.
    شاد باشید باز هم سر بزنید

برای تهمینه پاسخی بگذارید لغو پاسخ

بالا ↑