در نظر سنجیایی که در پست قبل ترتیب دادهشد چند رمان انتخابهای مکرر بودند و افراد گوناگونی احتمالا از طیفهای مختلف این آثار را به عنوان برترین رمانهایی که خواندهاند ، برگزیدند . از اینمیان سمفونی مردگان و همنوایی شبانه ارکستر چوبها بیشترین آرا را بهدست آوردند . هرچند به گمان من در حق بسیاری از رمانها و داستانها در این انتخاب کوتاهی شد . آثاری چون همسایهها که پرداختن به آن پستی جداگانه میطلبد یا آثار ساعدی و یا دیگر آثاری که مهجور ماندهاند . اما با این همه دریغم آمد که وقتی رمانی این همه انتخاب بهترین را دربردارد ، مجالی برای پرداختن بهآن فراهم نگردد . سمفونی مردگان اخیرا جزء یکی از صد رمان برتر سال 2007 بریتانیا هم انتخاب شده و بنابراین برای داستانی با این مقبولیت ، عجیب نیست که مقبولیت وطنی هم بیابد .پیش از هر چیز ذکر نکتهای را لازم میدانم و آن رابطهی بین متن و خواننده است . در کشور ما شاید کمتر از هر جای دیگری و به خصوص کشورهای فرهنگی جهان بین نویسنده و خواننده ارتباطی متقابل بهوجود نمیآید و نویسنده جز از طریق میزان فروش کتابش و یا نقدهای پراکندهای در اینطرف و آنطرف ، چیز دیگری از مخاطب در نمییابد ، اما مثلا در کشوری مثل فرانسه _ حداقل پیشترها _ دربارهی شخصیتها ، حوادث، اعمال و رفتارها و حتی دیالوگهای یک اثر نظر سنجی میشود. در پژوهشی که از رمان » چیزها » نوشتهی «ژرژ پرک» انجام شدبه نتایجی جالب توجهی دست یافتهاند و خوانندگان این رمان را به اقشار مختلفی با عناوین مهندسان ، روشنفکران، کارمندان، تکنیسینها ، کارگران و دکانداران تقسیم کردهاند و از بین دیدگاههای این خوانندگان به نقد وبررسی رمان و عکسالعمل این گروهها با داستان دست یافتهاند .با خود فکر کردم شاید بتوان اینجا و در فضای مجازی از این روش استفاده کرد.۱
شیوهها یا نظامهای خواندن را به سهدسته تقسیم میکنند :1- شیوهی رویدادی یا پدیداری که با فقدان ارزشگذاریهای انتقادی مشخص میشود 2- شیوهی همذات پندارانه – عاطفی که تابع داوری ارزشی وعاطفی یا اجتماعی ست ، خواننده به ستایش یا نکوهش اشخاص میپردازد .3- شیوهی تحلیلی – ترکیبی که با کوشش برای تشریح رفتار اشخاص ،البته بدون تایید یا تکذیب رفتارشان مشخص می شود . خواننده میکوشد علیت (ساختاری یا تاریخی ) رویدادها را روشن سازد .
با اینکه شیوهی دوم را نمی توان کاملا مجزا از دوشیوه ی دیگر دانست و به نوعی در هر نوع خواندن خود را نشان میدهد ، در عین حال با این شیوه سراغ سمفونی مردگان میرویم . هرکدام از ما با یکی از این سه شیوه به سراغ هر رمان میرویم ومعمولا رمانی را موفق میدانیم که بتواند طیف وسیعی از خوانندگان را به خود جلب کند . از علاقه مندان به داستان های نوجوان پسند گرفته تا خوانندههای جدی ، تا تحصیلکردگان و استادان دانشگاه و تا منتقدان که ساده با متنی برخورد نمیکنند ، تا بتوانند پس از خواندن و تمام شدن داستان ، راضی و خشنود کتاب را ببندند .اینکار انجام نمی شود مگر اینکه نویسنده در ناخودآگاه یا خودآگاهش طیف مختلف خواننده را درنظر بگیرد و آیا واقعا ممکن است که نویسندهای آگاهانه در لحظهی نوشتن بهاین موضوع فکر کند ؟ ! بهطور حتم پاسخ منفی ست . نویسنده فقط در صورتی میتواند چنین اثری خلق متد که با خودش ، با شخصیتها ، و تم داستانش صادقانه برخورد کند و من میگویم هر نویسنده _ اگر نگوییم تمام آثارش _ حداقل یک اثر صادقانه دارد ، اثری که درونمایههای آن را از خودش وفضای اطرافش گرفته و با تخیل و رویاهایش درآمیختهاست .سمفونی مردگان ، اثری جهانشمول است ، چون نشان از اسطورهای جهانی دارد ،داستان هابیل و قابیل و یوسف . در ورای این افسانهها منطقی عام نهفتهاست و آن مجازات هنرمندی است که برخلاف مرحله نخستین حیات تاریخی شاعران که پارهای از بافت کلی جامعه بودند ، به دنبال کسب فردیتی است تا زندگی زندگی خود را از آن طریق متمایز کند . عباس معروفی در سمفونی مردگان ، با بهرهگیری از افسانه و اسطوره ، و بهرهگیری از تکنیک رمان نو ،حدیث کهنه اما نامکرر هنرمند بیگانه از جامعه را بازمیگوید .
علت تکرار ایماژها و الگوهای مشابه در اساطیر و افسانههای عامیانه و ادبیات جهان ، همانا مشابهتهای کلی الگوهای فرهنگی است که منبعث از همسانی نظامهای اجتماعی بشر بودهاست ،بهواقع ساختارهای بیش وکم یکسان اجتماعی به پیدایش الگوهای بیش وکم یکسان ادبی انجامیدهاست .
صلحطلبی آیدین و گریز او از درگیری _که از طریق اشاره به پرنده بر آن تاکید شدهاست _ بعد دیگری از شخصیت او را مینمایاند که مکمل تصویر پیشین معروفی در خصوص اوست و بهتر میتواند تصویر اسطورهای شاعر را به ما نشان دهد ،چنانکه موافق تصور انسان ابتداییاز شاعر باشیم که آرنولد هاوزر میگوید :» خالق شعر و صنعتکار و سازندهی زیور آلات و دیگر کارهی دستی ،فقط کسی می تواند باشد که اهل جنگ ونزاع نباشد .» وآیا برای این نیست که ما سمفونی مردگان را دوست داریم ، چون در این سمفونی شهر مرده ،آیدین ،کسی ست که همواره در شخصیت تاریخی ما تکرار میشود .اگرچه معروفی این اثر را در فاصلهی سالهای 63تا 67نوشته باشد اما حدیث مکرر روشنفکر از اجتماع گریختهی ما محدود به آن زمانه نمیشود .در گذشتههای تاریخی ما که شاعران ، گوشهگیران بودند تا حالا که روشنفکر – شاعر در نقش آیدینها ظهور میکند ،این انزوای تلخاست که دامن ما را گرفته و معصومیتی شکننده که همواره سایهاش در پشت ما سنگینی میکند ،سایهی آیدای مهجور که حتی مادرش او را در سایه دوست دارد . در جایی می خواندم که سمفونی مردگان ،حکایت مردمانیست که عشقورزیدن را از یاد بردهاند و مادر نیز از این فراموشی مستثنا نیست که عشقش را نثار آیدین می کند تا آیدایش در تنهایی و حسرت به آتش کشیدهشود وبسوزاند خود را . آیدین فراری از جمعیست که که خود اسیر آن است و دیگر اینکه آخر چرا ما این سمفونی مرگآور را دوست داریم جز این که زبان خود ماست ، از هر بعدی که به آن نگاه کنیم ؟!
۱-وبرای همین این نوشته کامل نمی شود مگر این که شما دوست عزیزی که به این جا سرزده اید چنان چه این رمان را دوست دارید ،دلایل دوست داشتن خود را بنویسید .
سلام.
سلام
اول از لطف همیشگی شما و نقد های خوب شما ممنونم خیلی لطف دارین
من سمفونی مردگان رو بعد از اولین اثری که از معروفی خواندم به نام: «فریدون سه پسر داشت» مدتها تحت تاثرش بودم و افسوس می خوردم چرا دیر با وی و آثارش آشنا شدم.
نقد شما خیلی خوب بود من منتقد ادبی نیستم.
برداشت فنی ای از داستان ندارم ولی سور رئالیسم و شیوه ی نوی روایتش را می پسندم. از رب گری یه دو سه رمان خواندم و ناتالی ساروت ولی به خوبی معروفی قصه پردازی نکرده بودند. شاید دلیلش این است که ترجمه شده یا این که قصه ی معروفی قصه ی ماست.
«کدام یک از ما آیدینی پیش رو نداشته است؟روح هنرمندی که به کسوت سوجی دیوانه اش درآورده ایم، به قتلگاهش برده ایم و با این همه او را جسته ایم و تنها و تنها در ذهن او زنده مانده ایم. کدام یک از ما؟»
هنوز فضای شورآب و زیرزمین در ذهنم است…روی جلد ترجمه ی انگلیسی اش را دیده اید؟ دقیقا فضای کتاب است
با تشکر از محمد رضای عزیز ، تصویر طرح جلد انگلیسی اش به مطلب اضافه شد .
سلام
از هفتان به اینجا رسیدم.
دارم به این نتیجه می رسم که این رمان رو از بوف کور هم بیشتر دوست دارم!
من هم یه موقعی در موردش نوشتم:
http://occasion.blogfa.com/post-28.aspx
سلام محبوبه جان
نمی دانم چرا بلاگفا از به روز رسانی پست قبلت خبرم نکرد!!!؟ با این همه از مطلب این پست استفاده کردم.
تلاش هایت قابل تقدیر است عزیزم. موفق باشید.
به روزم با شعر تازه ای با کلمات مر ده ام
با درود فراوان . در مورد نظر سنجی بهترین رمان ها و محبوبترین نویسند ها شاید مقبول ترین روش این بود که ابتداچهره هاو آثارمطرح ادبیات داستانی ایران به صورت لیستی به خوانندگان ارائه می شد و هرکسی هم در دوسه خط کوتاه با اشاره به عناصر داستانی آثار و ویژگی های نویسنده ای که محبوب آنها بود سخن می گفت . وقتی که جامعه به آثارنویسندگانی چون مهشید امیرشاهی و شهرنوش پارسی پور و حتی همسایه های احمد محمود و دیگر آثار نویسندگانی چون گلشیری ، غلامحسن ساعدی ، ابراهیم گلستان ، رضابراهنی با رازهای سرزمین من و آوازکشتگان اش و دهها مور ددیگر در کتابفروشی ها و کتابخانه های عمومی دسترسی ندارد ، ارزیابی از بهترین ها و بد ترین ها واقعا دشوار است . اینترنت علیرغم شیوع گسترده اش در بین جوانها ، متاسفانه هنوز در بین قشر جدی کتابخوان – البته نه درسخوان – زیاد جدی گرفته نمی شود که یکی از دلایل آن نیز عادتی است که نسل های پیشین دارند و آن هم مطالعه اثار به صورت کاغذو صحافی شده است .
ادامه از قبل ….
من طبق نوجهی که به انتخاب ها داشتم متاسفانه جای بزرگان قصه نویسی ایران که آثارشان کمتر در اینترنت منتشر شده ، خیلی خالی بودو بعضا کمرنگ . در مورد عباس معروفی و کار سترگ اش در سمفونی مردگان هیچ شکی ندارم و اما درهمان دوره ، استقبالی که از طوبا و معنای شب و زنان بدون مردان پارسی پور و رازهای سرزمین من براهنی شد چشمگیر تر از استقبالی بود که از سمفونی مردگان شد و اما معروفی این بخت را داشت که گردون دست اش بود و بعدا مهاجرت پر سرو صدایی که داشت و همچنین نثر ویژه ای که راحت می شود ترجمه اش کرد. چنانچه هرگز محال است بشود که کاری از احمد محمود ، چوبک و … رابا همه ی زیباییهای متن اصلی به زبان دیگری ترجمه کرد . مترجم هیشه با این کارها مشکل دارد و یکی از دلایل اش هم بر می گردد به غنای زبان فارسی و فرهنگ ایرانی نهفته در ورای آنها . درست مثل ترجمه ی حافظ به زبانهای دیگر که هرگز این امر در مقامی که شایسته ی نام حافظ است به هیچ زبانی اتفاق نیفتاده است . اما مثنوی چرا ؟ ترجمه های خوبی درزبانهای مختلف داریم و بعضا شکلی از نثر ی آهنگین دارند تا شعر بودن صرف.
ادامه از قبل (3)
درویشیان ، تقوایی ، بهرنگی ،دانشور، دولت آبادی ، اسماعیل فصیح ، محمدبهارلو ، علی ارام، مرضیه ستوده و میتراها ی داستان، الیاتی و داور ،و از جوان ترها خودشما و فرشته نوبخت نام های فاخری هستید که نباید از حافظه ی دوستداران ادبیات غیرمتعارف داستانی حذف شوند . این روزها حضور کتابهای مجازی که بعضا از کتابهای چاپ شده ی داستانی تیراژ بالایی را دارند نیز باید مد نظر قرار داد . نویسنده گناه نکرده که چون جوان است و هنوز نامی ندارد و یا که نخواسته و یا نتوانسته که با محافل ادبی ارتباطی به روز داشته باشد و ناشری برای کتاب اش یافت نمی شو د چون فکر می کنند که چهره نیست و پولساز و یامثلا نفوذی در دستک وحجره ای ندارد که اثرش از سد سانسور بگذرد و در صورت ابزاری در دست آنها باشد و لذا بایکوت وتمام. حالا فلانی هم می آید و بی هیچ غبغبی و ادعا یی، دسترنج سالیان اش را افتخاری و رایگان بصورت الکترونیکی منتشر می کند. برای مثال مرضیه ستوده است که خودش رانمی شناسم و اما قصه هایش فوق العاده اند و فقط در سایت های ادبی خواننده ی آنها بوده ام. استعدادی که که در داستان امروز ایران پدیده ای نادر است . هرچند که مهاجر است و از ایران دور و من این را از قصه هایش فهمیده ام .
سلام
نوشته ی ارزنده ای را خواندم.
با یک شعر به روزم و منتظر نقد و نظر ارزنده تان.
شاد و سربلند!
وقتی در باره همسایه ها نوشتم او را به من چسباندند. بعضی ها همسایه هارو دوست ندارن مثل فیلم بزنگاه. یادت باشه ما دوس نداریم واقعیت رو بدونیم و ببینیم و بشنویم
با اینکه از سمفونی مردگان خوشم می اد ولی به قول شوهرم که وقتی غذام خوشمزه از اب در می آد می گه شانسی بوده منم فکر می کنم معروفی در این مورد شانس اورده. وگرنه کتابای دیگه اش چنگی به دل من نزد چطور می شود نویسنده ای فقط یه کتاب خوب بنویسد
خوب که با ظرافتم دعوتم کردی به این نخودپرانی.
ممنون از حضورت
من هیچ نسبتی با آقای معروفی ندارم به خدا .این انتخاب به خاطر نتایج نظر سنجی بوده ضمن این که ما از این جا از فردی به نام آقای معروفی حرف نمی زنیم ، داریم درباره ی کتابی به نام سمفونی مردگان حرف می رنیم .کاملا مستقل از نویسنده و البته که افتخار یا بدی و خوبی اش پای نویسنده است اما این کتاب را خودمان انتخاب کردیم وخوش به حال معروفی به خاطر همین یک کتاب غبطه برانگیز .غیر از این است ؟!
با کفش هایی که زیرشان را به سوراخ نزدیک کردم
برگشتم!
آغوشی از رنگ ارمغان
سلام وبتون خوب بود.
مطالب زیبا.
به من سربزن.
شاد باشی.
با مقاله ای از محبوبه موسوی نشریه سهژر به روز شد
ویژه نویسنگان وشاعران وهنرمندان زن معاصر
لطفا به دیگران هم خبر دهید با سپاس
با مقاله ای از محبوبه موسوی نشریه سهپر به روز شد
ویژه نویسنگان وشاعران وهنرمندان زن معاصر
لطفا به دیگران هم خبر دهید با سپاس
درود بر شما دوست گرامی
مطالب وبلاگتان را ذخیره کردم تا دقیق بخوانم
همیشه موفق باش.
دوست عزیز بابت حضورت و همین طور زحمتی که در نظرسنجی کشیدی ممنون…تفسیرت کامل و حرفه ای بود من فقط خواستم بگم اگه همسایه ها یا کتاب هایی مشابه اون در اینجا کم تر رای آوردند و سمفونی مردگان بیشتر همون طور که خودت هم گفتی دلیل بد بودن اونها نیست…فقط به نظر من به دلیل قدیمی بودن نثر و موضوع همسایه ها و جدیدتر بودن سمفونی مردگان هست که هر چند شاید عباس معروفی موضوع جدیدی را مطرح نمی کند اما شیوه بیان و ارائه جدید است و با ذهن و روحیه خواننده امروز قرابت بیشتری دارد. اما در کامنت ها دوست عزیزی به نام الناز از شانس آوردن عباس معروفی گفته بود که خواستم بگویم دوست خوب اولا اینکه عباس معروفی در آثار دیگه ای مثل پیکر فرهاد هم درخشید و طیف وسیعی رو جذب کرد و دوماَ اینکه اصولاَ نویسنده های بزرگ زیادی می شناسیم که با یک کتاب بزرگ شدند و معروف. مثل گارسیا مارکز به خاطر صدسال تنهایی یا هدایت در بوف کور و یا حتی احمد محمود در همسایه ها…کامو با بیگانه…بنابراین می شه که یه نویسنده ای فقط یک کتاب خوب داشته باشه و حتی این نویسنده می تونه کتاب بد هم داشته باشه…نمونه بارزش به نظر من در داستان مصطفی مسطور بود که به جز استخوان خوک و دست های جذامی که باعث شهرتش شد بقیه آثارش متاسفانه خیلی ضعیف بودند.در هر حال از اینکه سرتو درد آوردم عذر می خوام…
موفق باشی…
سلام وقت بخیر به نظر شما چرا نباید این کتاب رو دوست نداشت؟!کتابی که سرنوشت همه ی ماست از اول مشروطه تا الان!دده جان با ان شخصیت بی نظیرش چنبره زده بر تمام انچه که داریم و نداریم تا همین حالا هم ! مثل ایدین گیج و منگم بم سر بزنید خوشحال میشم
سلام
من معتقدم نوع نگاه معروفی به وقایع در این رمان دلیل انتخاب من بود… یک نگاه ساده اما ژرف…. رمان سمفونی مردگان هیچ موضوع خاصی را مطرح نمی کند فقط وقایعی که بر سر یک خانواده ایرانی در آن برهه زمانی می آید را روایت می کند اما زاویه دید او به گونه ای است که تا کنون کسی تجربه نکرده است و این نگاه باعث جلب مخاطبان بیشمار می شود
موفق باشید
سلام مطلب تان را برای بار دوم هست که میخوانم.کتاب آقای معروفی را نخواندم.بیشتر من وقتی از کتاب ورمان گفته میشود رمان ژان کریستف رومن رولان به یادم می آید فکر کنم با ترجمه به آذین بود.بوف کور را در سنی خواندم(نوجوانی) که حس خوبی به من نداد واز سووشون هم همینطور.اما ژان کریستف در ذهنم برای همیشه ماند
سلام … دیدگاه حرفه ای و زیبایی داشتی که قابل ستایش است … شخصا سمفونی مردگان را از باب زوایای دید متفاوت اشخاص به یک موضوع دوست داشته و دارم … موفق باشی و نویسا
اول اینکه کجایی رفیق شفیق؟ اما سمفونی مردگان را من ده سال پیش خوانده ام بعد از ان هرچه برنامه گذاشتم که دوباره برم سر وقتش نشد که نشد
یکی از قشنگترین مطالبی بود که در مورد سمفونی مردگان خوندم.
من اگه این کتاب رو انتخاب کردم علاوه بر تمام مطالبی که گفتید یه دلیل عاطفی هم داشت.شاید در یه نقد فنی نشه از عواطف سخن گفت و بیشتر , معیارهای مشخصی برای سنجش وجود داشته باشه که در روابط منطقی میگنجن. ولی وقتی قراره از دل سخن بگیم و اینکه چه جیزی به دل نشسته اونوقت من میگم اثرهایی تو قلبم حک میشن که باهاشون گریه کنم.که برم به دنیای خاطره .که با کاراکتراش حرکت کنم .که بشه یه جور آینه برای نمایش خیلی از واقعیتای تاریخی که نمیخوایم به روی خودمون بیاریم.هنوز هم که سالها از خوندن این کتاب میگذره با یادآوری نام آیدین , سوجی , هنرند یا شاعر دیوانه و … قلبم تندتر شماره میندازه.من این جمله ی معروف رو شدیدا قبول دارم که » زیباترین اثرهای هنری در غمناکترین لحظات خالقشان به وجود آمده اند»
محبوبه عزيز سلام
سمفوني مردگان را دوست دارم چون واقعيت وجود زندگاني است كه فقط نفس ميكشند. آنرا دوست دارم كه حديث نفس خودمان است تا بوده همين بوده نه اينكه حالا باشد و بعد, اين رمان بيايد و تلنگري به ما بزند. صادق هدايت در سال 1327 در پاسخ به دعوتنامهاي از جانب ژوليو كوري كه او را براي اولين گنگره صلح جهاني دعوت كردهبود مينويسد: «امپرياليستها كشور ما را به زندان بزرگي مبدل ساختهاند, سخن گفتن و درست انديشيدن جرم است….» پس وقتي آيدين سمفوني مردگان حديث آيدينهاي زندهبه گور شده ميشود او را دوست داريم, اگرچه كه در اسطورهي برادركشي نمادينه شدهباشد. به اعتقاد من سمفوني مردگان سمفوني مرگ روشنفكري و سمبل اضمحلال آن است .
من جسارت, خوشفكري, زبان, كاربرد زيباي سيال ذهن, فضا سازي و استفادهي زيبا و هنرمندانه از اسطوره را در اين رمان ميستايم.
و اين به اين معنا نيست كه سمفوني مردگان تنها بهترين است, بلكه به اين معناست كه اين رمان جزء بهترينهاي رمان فارسيست؛ حتي اگر تنها شاهكار معروفي باشد.
سلام محبوبه بیا در این ادرس بروزم
سلام
بازهم بهره مند شدم عزیز.
با » لختی درنگ کن دنیا» به روزم
سلام خانم موسوی
البته من سمفوني مردگان را خوانده ام . رمان خيلي خوبي است ولي انتخاب بهترين رمان به سليقه روحيات ، ضمير ناخودآگاه و پارامترهاي زيادي بستگي دارد . مثلن در پيشگفتار آقاي علي اشرف درويشيان بر داستان هاي كوتاه منتخبش ، ولي اين رمان را داراي ضعف و ايراد مي دانست !! البته آنطور كه خوانده ام -اگر اشتباه نكرده باشم – آقاي معروفي اين رمان را در تاثيرپذيري از كتاب م.فرزانه در باره هدايت نوشته است ! بگذريم از نوشته اتان استفاده كردم . ممنون.
با دو شعر كوتاه نيز به روزم و خوشحال مي شوم صحبت شما را هم بخوانم . موفق باشيد
سلام
http://www.maghroorvelgard.blogfa.com/
سمفونی مردگان را دوست داریم چون:
حال کردیم داستان در اردبیل شهر آبا و اجداد ما بود
به نوعی سمفونی زندگی خود ما بود در گاهی اوقات.
وسط تابستان بود و تهران گرم،وقتی میخواندیم سردمان میشد.هم از درون هم از برون!!
و اینکه پدر ان آیدین را نمادی میدیدیم از برخی پدران. آیدا را نمادی میدیدیم از دختران سوخته نسل قبلی و کمی این نسلی.آیدین را نماد گروه اقلیت(به معنای واقعی کلمه)روشنفکران امروز میدیدیم.
شاد باشی رفیق
چون مرگ را دوست داریم
چون عشق را
هستی را
زیبایی را
ومهمتر از همه وهم را…
…
رنگ خیال با تحلیل فیلم کوئیلز تازه شد
سلام خانم موسوی
متاسفانه کتاب امانتی بود . کتاب شامل منتخب داستان های ایرانی معاصر به انتخاب آقای درویشیان بود که داستان اول ان نیز متعلق به پسر تختی بود ! حتمن پیگیری می کنم تا خود متن یا نام کتاب را برایت بنویسم . در پیشگفتار همان کتاب آقای درویشیان بحث مفصلی در باره داستان نویسی معاصر کرده بود . موفق باشید
سلام خانم موسوی!
با یک شعر چشم به راه نقد و نظر ارزنده تان هستم.
شاد و سربلند!
آخ..
کاریکاتوری جدید..
http://abukoorosh.blogfa.com
دوباره سلام
یادم رفته بود بگم که خوشحال شدم وبلاگی رو دیدم که نویسنده فهیم و آگاهی مثل شما را دارد . سبز و پایدار باشید . مشتاق و خرسند
درود
به روزم
با خاکستری
که پشت سرم هوار می کشد
برنگرد
خوشحال می شوم نقدتان را بخوانم
شاد و شاعر باشید
استفاده از اسطوره ها در لايه زيرين داستان و شيوه روايت رمان يكي از دلايل است.
سلام دوست عزیز!
با یک داستانک به روزم و منتظر نقد و نظر ارزنده تان.
شاد و سربلند!
مسیح کف صلیب به دعانویسی پیاده رو بفروشد
قول میدم…..
http://abukoorosh.blogfa.com
سلام
متاسفانه من از معروفی فقط سال بلوا را خوانده ام. خیلی وقت است می خواهم بخوانش اما متاسفانه اولویت های دیگری پیش آمده اند. با این نوشته آن کتاب را در اولین اولویت رمان گذاشته ام.
پیروز باشید.
دوست عزيز در صورت تمايل به درج لينكتان در لينك باكس ما ميتوانيد كد لينك باكس را از طريق گزينه دريافت كد گرفته ودر وبلاگتان قرار دهيد وسپس لينك خود راارسال نمائيد.
خدا را سپاس می گوییم به خاطر نعمت وجود آنانکه خود را پیش روی جمعیت مردم ساکت و بی درد ، به آتش می کشند …. « تارکوفسکی »
موفق باشید… زیبا و مفید و … خوشحال میشم و ممنون اگه به وبم سری بزنید.
e.jamali
سلام .مرسی از لطف شما.به واقع برایم ارزشمند هست که در مورد نوشته ها ومطالبم و….. این نظر را دارید وطبعآ تشویق خوبی برای ادامه ام.خب فکر کنم مدتهاست که میخوانم مطالب وزین شما رو وطبعآ ارزشمند
زندانم كن
چون پرنده اي نقاشي شده
بر باد زني چيني
سلام
و یک سوال:منظورتان از شاعرانی که در گذشته تاریخی مان انزواطلب بوده اند کدام شاعرانند؟ کدام شاعری بوده در گذشته تاریخی ما که نان و نمک دربار را نخورده؟ (و البته بعد از خرابی بصره توی سن چهل سالگی! به عرفان روی نیاورده؟!) کدام شاعری بوده که گوشه انزوا اختیار کرده؟ بجز مولوی که سوخته شمس تبریز بوده کدام شاعر مدح و ثنا نگفته؟
درود.مطالبت خيلي قشنگن. لذت بردم. به روزم .اگه وقت كردي افتخار بده.
سلام
به روز هستم
سلام دوست خوبم . خوندم و استفاده کردم . موفق باشید
سلام
انتخاب یک اثر گرچه یک انتخاب تمام عیار نیست
اما بایستی به این انتخاب احترام گذاشت و ان را به جامعه ادبی معرفی کرد
ممنون از بابت معرفی این کتاب
درود.چطورید؟ به روزم با
* معرفي كتاب:سفر روح ، نوشته ي دكتر مايكل نيوتن
ترجمه ي دكتر محمود دانايي ، انتشارات جيحون
………………………………………………………….
تینا پیر سرایی پرسیده :چرا سویه های حسی زبان در خواندیدنی خذف شده ؟
آیا به واقع چنین چیزی اتفاق افتاده ؟من معتقدم بر عکس ، انرژی حسی و عاطفی خواندیدنی دوچندان شده. چون علاوه بر موسیقی درونی وبیرونی گزاره ها ،در این نوع شعر با موسیقی رنگ و خط و حجم هم درگیریم.برای مثال ،در این گزاره: «دیدن دارد دریای دوچندان داد ! هوار!» آیا وجه حسی زبان نادیده گرفته شده ؟!
تینا می گوید (هم چنان که رامین چمن) بد نبود ابتدا «بسترسازی» می شد برای مخاطب . مهر می گوید آیا هنرمند اصلن وقتش و امکانش را دارد که مثلن دوره بیفتد در کوچه و بازار و «نظر سنجی» کند به شیوه ی صدا و سیمای ما و ببیند آیا زمینه ی پذیرش وجود دارد در جامعه و بعد کارش را عرضه کند ؟! یادم می آید در همان اوان ارایه ی خواندیدنی ها ، علی مسعودی نیا هم تقریبن چنین چیزی در نقدش بر خواندیدنی طرح کرد.او نمی دانست این کارهایی که من هفته به هفته یا دوهفته یک بار در هواخوری می گذاشتم ، طی دو سال و به تدریج خلق شده بود . انگار هنرمند باید سرعت حرکتش را با سرعت حرکت منتقد یا مخاطب هماهنگ کند ! چیزی در درون هنرمند او را واداشته بدود و حالا او در جایی کمی دورتر ایستاده . خب، انصاف نیست به او بگوییم برگردد عقب . درستش این است که ما بدویم تا به او برسیم.
رضا جمالی حاجیانی هنوز می گوید مرغ یک پا دارد! مثلن می پرسد :آیا این نوع شعر را باید فقط دید؟ او عجول است و دقت نمی کند که من چه می گویم. وگرنه از نام «خواندیدنی» به همه ی پاسخ هایش می رسید.
احسان مهدیان نگران خوشامد «غیر شاعران» به خواندیدنی ست. به نظرم این نگرانی موجه نیست. غیر شاعران ممکن است مثلن داستان نویس باشند (مثل خانم ثابتی که اولین مخاطب خواندیدنی بود که از خوشامدش نوشت و اتفاقن نوشتن او سبب شد که دوستان دیگر هم نظرشان را بنویسند در باره ی خواندیدنی) یا … معلوم است که اهل هنر مخاطب خواندیدنی ست . تازه اگر یک «عامی» هم خوشش بیاید که جای نگرانی ندارد.
..
..
..
دانش جویی ست که می رود لی لی کنان!
سلام
مثل حرف شما سابق بر این محروم سهیلی در باره شعر مرحوم سهراب زده بود ! آمده بود بوف کور هدایت را پهلوی یک شعر سهراب گذاشته بود و آن را مثل شعر سهراب منقطع کرده بود و گفته بود پس هدایت هم شعر گفته است ! من منظور شما را نفهمیدم ، پس بسياري از شعرهاي شعر نو را كه روايت وار پيش مي روند مانند صداي پاي آب يا به آغاز فصل سرد …. يا را بايد با اين بيان شما زير سئوال برد . البته من قصد دفاع از شعرم را ندارم -من در حال تجربه زبان جديدي هستم – ولي با انقطاع جملات و خوانش آن ها شما به وزن شعر دست پيدا مي كنيد ، به هرحال اينكه گفتيد شعر قائم به ذات نيست براي نامانوس است ، ببخشيد روده درازي كردم . موفق باشيد
من قبل از هرچیز ادبیات نوشتنش رو دوست داشتم. این که اتفاقها رو پشت سر هم نگفت و سعی کرد یه دید و یه حس و یه درک از کل سرگذشت خانواده به ما بده. این پریشون نویسی عمدی و به جا خیلی تاثیرگذار و قشنگ بود
سلام.من مدتيه با كارهاي آقاي مصطفي مستور آشنا شدم و نياز دارم ازشون سوالاتي بپرسم اما توي سرچي كه كردم نتونستم آدرسه ميلشونو پيدا كنم.ميشه خواهش كنم در صورت امكان كمكم كنيد و آدرسو بهم بديد؟
درضمن بخشهايي از وبلاگتون رو خوندم.واقعن خوشحالم كه هستيد.
ساناز