عشق در زبان زنانه

عشق همواره همزاد شعر بوده است وشاعران، بسیار درباره‌ی عشق گفته‌اند اما تعداد زنان شاعری که از عشق، آن هم به شکلی بی‌پروا حرف زده باشند خیلی کم است. البته در شعر، سخن از عشق، یک چیز است و ادبیات سخیفی که این‌روزها در شعرهای شبه پست مدرن فراوان شده، چیز دیگری است. شاید بهترین نمونه شعرعاشقانه را بتوان در شعرهای فروغ فرخزاد مثال زد، همو که اولین زنی بود که تابوی معشوق بودن زن را شکست و از زبان عاشق سخن گفت.
معشوق من/ همچون طبیعت/ مفهوم ناگزیر صریحی دارد/او با شکست من/قانون صادقانه‌ی قدرت را/تایید می‌کند.(بخشی از شعر معشوق من)
این عبارات، زنانه‌ترین توصیف عاشق از معشوقی جسمانی است و در لفافه‌ی عبارات پیچیده نشده، صدای زنی است که دارد از مردی سخن می‌گوید که عاشقانه دوستش دارد و از بیان این نقش خود پروا ندارد. بعد از فروغ،با این‌که شعر عاشقانه در شعرهای زنان وجود دارد اما دارای آن بی‌پروایی عاشقانه نیست یا کمتر است. اما بی‌پروایی دیگری را دریک شعر سیمین بهبهانی می‌بینیم وقتی که از زبان کلاسیک معشوق سخن می‌گوید و تفاوت این معشوق با دیگر معشوق‌های کلاسیک در این است که راوی(زن)، خود همان معشوق است.
گوید بیفزا مهر خود،گویم بكاهم مهر خود
گوید كه كمتر كن جفا، گویم كه بسیارش كنم
هر شامگه در خانه‌ای چابكتر از پروانه‌ای
رقصم بر بیگانه‌ای،از خویش بیزارش كنم(بخشی از شعر دیوانگی)

شاعر این‌جا همان معشوق غزل‌های حافظ و سعدی است با این تفاوت که آن‌جا شاع، عاشق بود و این‌بار شاعر معشوق است و برای همین نمی‌توان در این شعر حدی از غلیان عاطفی عشق را در مقام عاشق از بانوی غزل ایران سراغ گرفت.
در کتاب عاشقانه‌ترین‌ها که به کوشش آقای علی باباچاهی شعرهای عاشقانه جمع‌آوری شده‌است، می‌بینیم تعداد شاعران مردی که شعر عاشقانه گفته‌اند بسیار بیشتر از شاعران زن است و ما با تعداد اندکی از شاعران زن در این کتاب مواجهیم و همین نمونه‌ی خوبی است از این‌که زنان شعر عاشقانه کمتر می‌گویند. البته این کتاب به اشعار جدی و تاثیرگذار پرداخته و گرنه ترانه‌های بسیاری هست که ترانه‌سرایان زن هستند و اغلب دارای مضامین عاشقانه‌اند مثل شعرهای خانم مریم حیدرزاده و خاطره حیدری که بیان عشق در این شعرها دارای رهایی زبان عاشقانه نیست، بلکه حسی از بیان نوجوانانه‌ی عشق است و واقعیت این است که همین ترانه‌ها هم راهی به دل عاشقان باز می‌کنند. گذشته از موارد استثنا، ما نقش عاشق را در شعرهای زنان کمتر شاهدیم.
اما چرا زنان این همه عشق را پنهان می‌کنند؟ تصور درستی نیست که بگوییم عشق در رنان نیست یا کمتر است و آن‌ها مانند قرون قدیم همچنان نقش معشوق پنهان در پشت پرده را ایفا می‌کنند اما زبان شعر و نثر زنان از بیان عشق خالی است. محدودیت‌های عرفی و نگاه غلط رایج شاید تنها یکی از دلایل ابراز احساس‌‌های واقعی در زنان باشد. محدودیت عرفی به این شکل که زن اگر هم به کسی دل بندند در صورت اعلام و ابراز عشقش همچنان در ذهن فرد مدرن ایرانی خفیف و کوچک شمرده می‌شود یا زن و مرد- تفاوتی ندارد- احساس می‌کنند که به مرد(معشوق) نقشی خدایی داده است. متانت و نجابت با اینکه کلماتی باسمه‌ای و مربوط به دوران قبل از شهرنشینی و حداقل مربوط به دوران قبل از جهان مجازی است اما همچنان درون پوسته جامعه وجود دارد ونفس می‌کشد.زن عاشق گاه در ناخودآگاه جمعی نقش فریبکار یا همان لکاته را دارد. اگر دختر نوجوانی با ما درد دل کند که شیفته‌ی کسی شده است اولین حرفی که به او خواهیم گفت این‌ست که صبر کند و زود عشقش را اعلام نکند. این موضوع نه این‌که نصیحت غلطی باشد اما توصیه‌ای است که ازبخش مرد سالار ذهنمان در جامعه‌ای که وظیفه‌ی عشق را بر دوش مرد می‌گذارد،ناشی شده‌است. ابراز عشق از سوی زن در جابه‌جایی نقش‌هایی که امروزه بین زن و مرد صورت گرفته است نه تنها مثل نقش‌های دیگر پذیرفته شده نیست که نوعی تمسخر پنهان و خود بزرگ بینی کاذب را از سوی مرد به همراه دارد. این ترس‌ها به اضافه‌ی ترس‌ها و نگرانی‌های مشترک در تمام عشق‌ها – که در عاشقانه‌های مردان هم یافت می‌شود- باعث شده که زن از بیان صریح احساس خودش نسبت به همسر، معشوق یا… بپرهیزد. به خصوص طبقه‌ی متوسطی که با هنجارهای اجتماعی این سی سال بزرگ شده است و رها شدن در عشق، همیشه تابویی بزرگ بوده است.
در وبلاگی می‌خواندم که نامه‌های همسران زندانیان سیاسی به یکیدگر، ابراز اجتماعی عشق است و ترس‌ها از بیان عشق ریخته شده است و از آن‌جایی که اغلب نویسندگان این نامه‌ها، زنان هستند، من نام این را می گذارم باز شدن زبان زنان در عشق. حداقل در عشق‌های عرفی و شناخته شده و نه عشق‌های ممنوع. زنان با این نامه نگاری‌ها نشان دادند که حس عاشقانه، چیزی نیست که بخواهند به زور نادیده‌اش بگیرند، آن‌هم وقتی معشوق دور است، دربند است یا به کمک نیاز دارد و عاشق دل سوخته هیچ راهی ندارد جز این‌که احساس خود را با دیگران به اشتراک بگذارد . این نامه‌نگاری‌ها را برای ادبیات و زبان زنانه نشانه‌ی خوبی است و شروعی ست برای بی پروایی هنری و ادبی که زبان زنان نیز نه تنها در عشق که در تمامی احساس‌های انسانی‌شان باز شود بی‌آن‌که انگشت اتهامی به سویشان نشانه رود.اگر در این متن برای بازبینی زبان عاشقانه‌ی زن، گوشه چشمی به شعر داشتم از
این روست که همان‌طور که ابتدا گفتم عشق و شعر همزاد یکدیگرند، اما این بدان معنا نیست که داستان ارتباطی با عشق ندارد. اتفاقا رمان، بیان اتفاقات عاشقانه است و ما کمتر رمان موفقی را سراغ داریم که عاری از عشق باشد. اتفاقی که این روزها برای متن‌های داستانی ما افتاده یکی هم این است که ناگهان صفحات داستان‌ها خالی از عشق شد، این عدم عشق گذشته از محدودیت‌های زبان زنانه – اگر از سوی زنان نوشته باشد- به انواع و اقسام مسائل اجتماعی این دوره برمی‌گردد که اگر فرصتی باشد به آن خواهیم پرداخت.

<<گرسنه مي‌ميرم
كمي از دوستت دارم را
به رنگ آسمان بياور
از فرط سنگ‌ها
بيابان قلبم را ليسيده است
چشمهايت را از ابروهاي من
از پيشاني ام لبت
و لبم را از ابروانت
از ابروانت بردار انگشت هاي مرا…
تاكجا تويي كه من باشم(آزیتا قهرمان)

4 پاسخ به ‘عشق در زبان زنانه

Add yours

  1. راست می‌گی. غیر از فروغ و سیمین بهبهانی شاعری که از عشق بگه خیلی کمه یا من برخورد نداشتم. یه دلیل دیگه‌ی گریزون بودن زنان از شعر عاشقانه رو باید دغدغه‌های اجتماعی و تلاش برای پیدا کردن جایگاهی تازه- غیر از معشوق- دونست. البته، نوع نگاه مردونه‌ هم بی‌تاثیر نیست، اما از اون طرف، از جسارت زنانه هم خبری نیست.

  2. سلام
    موضوع فقط جسارت زنانه نيست درخت جان
    موضوع جايگاه تعريف شده براي زنان هم هست که فقط در جايگاه معشوق اند.
    گويي زن نمي تواند خود عاشق باشد و عشق بورزد
    تصويري ناقص از زن
    و نقشي کوژکه زنان ديرگاهيست پذيرفته اندش
    اين روز ها نشانه هايي هست از عصيان عليه اين نقش

برای دمادم پاسخی بگذارید لغو پاسخ

بالا ↑