زنانی که می‌شناسیم

برای زری،مارال،زیور،مرگان،بلقیس و فخرالنساء و بلورخانم
چند نویسنده توانسته‌اند شخصیت‌های زن ماندگاری خلق کنند و این زن‌ها چه ویژگی داشته‌اند؟ نگاهی به زن‌های داستان ایرانی، شاید بتواند موقعیت زنان و رویاهای زنان را حداقل تا حدی که نویسنده‌ی اثر در ذهن داشته، نشان دهند و این زنان از چه طبقات اجتماعی و دارای چه خصایصی بوده‌اند که این چنین در ذهن نشسته‌اند آن‌قدر که گاه یک نویسنده با همان شخصیت خلق شده‌اش به ذهن می‌آید مثل اثیری و لکاته در داستان هدایت که همواره نام صادق هدایت با این دوزن مرموز و غریب توام است.
من از داستان‌هایی که خوانده‌ام زن‌های زیادی را به خاطر دارم. از زری سووشون گرفته تا زیور کلیدر، کلیدر اصلا از دو زاویه روایت شده، از سمت نگاه زنانی چون بلقیس و مارال و زیور و همین‌طور از سمت نگاه شخصیت‌های اصلی داستان و مهم‌تر از همه قهرمان آن داستان. زن داستان شازده احتجاب تفاوتی با دیگر زنان داستان‌های هم عصرش دارد. در سگ و زمستان بلند و طوبی و معنای شب ما زنی را می‌بینیم که علاقه‌مند بیرون آمدن از پوسته است اما بندهای اجتماعی و خانوادگی او رامحصور می‌کند و ناچار راهی نمی‌یابد که به خرافات پناه برد همان‌طور که نویسنده در انتهای داستان به جادو پناه می‌برد. در شوهر آهو خانوم بر خلاف نام کتاب که باید درباره‌ی مردی باشد به نام شوهرآهو، ما با زنی، در واقع با دوزن که شخصیت اصلی از آن خود آهو است مواجهیم، آهویی که می‌رمد و طنازی می‌کند، التماس می‌کند و باز می‌رمد. آهو بی‌شک یکی از ماندگارترین زن‌ها ست کسی مثل زری و بلورخانوم در داستان همسایه‌ها. بلور خانوم از زن‌هایی است که همواره با شنیدن نام احمد محمود به یادش می‌افتیم هر چند محمود در درخت انجیر معابد هم زنی دیگر خلق کرد به نام عمه تاج‌الملوک اما تاج الملوک به اندازه‌ی بلور در دل‌ها جا باز نکرد. اغلب این زن‌ها شخصیت‌های اصلی نیستند اما چنان دارای رفتارهای کنش‌مندند که حرکت داستانی بدون حضور آن‌ها معنایی نخواهد داشت. اما چه تفاوتی هست بین زن در داستان‌هایی چون سوشون، همسایه‌ها، کلیدر یا شوهر آهو خانوم و شازده احتجاب با زن در داستان‌های معاصر؟ ادبیات داستانی امروز به یمن حضور زنان نویسنده‌ی بیشتر، دارای شخصیت‌های زن بیشتری شده اما به همان‌اندازه که داستان‌های مردان خالی از حضور زن است، در داستان‌های زنان نویسنده، از شخصیت‌های پویای زن چندان خبری نیست. یک نمونه‌ی استثنا البته در این زمینه نیمه غایب حسین سناپور است. زنان داستان‌های معاصر برخلاف زنان داستان‌های چند دهه پیش، چندان فعال نیستند. اگر بلورخانوم یا حتی طوبی و فخرالنساء یا زری درگیر روابط اجتماعی یا رفتاری کنش مند بودند، زنِ مثل همه‌ی عصرها یا چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم همچون زن چهل سالگی در فضای ذهنی خود غرقند. آن‌ها هم مثل دیگر زنان این داستان‌ها دارای ویژگی برجسته‌ای هستند که به داستان‌ راه یافته‌اند اما این ویژگی اگر در تقابل با جهان مردانه هم باشد باز متکی به خود است. این زنان علیرغم تلاششان برای اثبات خود و داشتن وجودی مستقل و رها از شخصیت‌های مرد داستان، دارای دو بعد زنانه-مردانه نمی‌شوند بلکه برعکس از بعد مردانه‌ی داستان که همان حرکت و کنش‌مندی و پویایی است به سمت فضای ذهن می‌روند و اغلب این داستان‌ها درهزارتوی ذهن نوشته می‌شود همان‌طور که زن معاصر تهی از حرکت شده‌است. این عدم تحرک باعث شده که ما هیچ‌گاه آن‌ها را به شکل ماندگاری در ذهن خود نداشته‌باشیم. با بسته شدن کتاب این زن‌ها اغلب خاموش می‌شوند و ما اگر پچ‌پچه‌ای از آن‌ها بشنویم تنها وقتی است که دوباره کتاب را ورق می‌زنیم یا نقدی بر آن داستان می‌خوانیم. چه کسی می‌تواند بگوید که این زنان همچون اثیری و لکاته و یا زنان واقعی‌تری مثل زری و مِرگان در ذهن مانده است؟ زن‌های اغلب این داستان‌ها بعد حرکت یا همان بعد اجتماعی خود را از دست داده‌اند و به‌خاطر محصور شدن زن در این چند دهه‌ی اخیر و حذف آن از اجتماع سعی دارند به خفه‌ترین شکل ممکن صدای خود را به گوش برسانند صدایی که اغلب قبل از بیرون آمدن از حنجره در گلو می‌شکند، چون زن یادش می‌آید که هیچ تقابلی با هیچ بخشی از جامعه‌ی انسانی ندارد و در چنین حالتی چگونه می‌تواند، ماجرا بیافریند و دست به رفتار خلاقانه در عرصه‌ی عمل بزند، رفتاری که براساس حرکت شکل گرفته است. اما همین بودن و وجودشان نشانی ازین است که همچنان هست و می‌خواهد بایستد هر چند دست و پایش را از هرطرف بسته باشند و دهانش تنها به زمزمه‌ای ناشنیدنی باز شود. زن و مرد دو بعد درونی وجود هر انسانی است و تقابل رفتاری عمل و عکس‌العمل است که به خلق جهان داستانی منجر می‌شود. اگر قرار باشد زن و مرد را در داستان از زندگی واقعی جدا کنیم تا به شئونات تحمیلی اجتماعی برنخورد، نتیجه داستان‌هایی می‌شود با نگاه صددرصد مردانه یا کاملا زنانه با حذف ناخودآگاه دو جنس از همدیگر و از سوی دیگر در زندگی واقعی فرد ایرانی این زمانه واقعا تقابل طبیعی‌ایی به چشم نمی‌خورد. می‌گویند ادبیات هر عصر آینه‌ی تمام نمای آن عصر است و چه آینه ای روشن‌تر از این برای عصر ما که چنین به تفکیک جنسیتی در اجتماع پرداخته است غافل از اینکه این تفکیک در تمام شئون فرهنگی بازتاب می‌یابد و حذف زن از ادبیات در این دوره و زمانه منجر به خلق ادبیات صوفیانه نخواهد شد بلکه بزرگترین ضربه را به این هنر می‌زند.
پس به احترام زنانی که در داستان‌هایمان درخشیدند، زنانی که عشق ورزیدند،گاه آن‌را با هوس اشتباه گرفتند، زنانی که به فریب مردان برای دلبری نشستند،کینه ورزیدند و یا به دنبال راهی برای رهایی بودند، که زندگی کردند همان‌طور که هرکسی می‌تواند تجربه‌ی زیستن را به تمام و کمال داشته باشد، زنانی که تفاوتی نداشت اثیری باشند یا لکاته،چون در هر صورت انسان بودند چنان واقعی و با پوست و خون که ما خاطرات خود را با آن‌ها به یاد می‌آوریم، کلاه از سر برداریم و یادمان باشد که قله‌های ادبیات ما چه کسانی را داشته است.
من در حال حاضر این شخصیت‌های زن را به یاد آوردم شما کدام زنان را به خاطر دارید؟

12 پاسخ به ‘زنانی که می‌شناسیم

Add yours

  1. گلی در قصه «نفیر کویر» . دختر ایرانی – افغانی که بدلیل نداشتن مدرک اقامت پدر افغانی و دربدرش از حق تحصیل در کشورش باز مانده، شخصیتی است به ذهن ماندنی و بسیار قوی

  2. من زنی را می شناسم که روزی ناگهان دریافت همسرش گم شده. در آشوبی که از پیش روی و استقرار متفقین در ایران پدید آمده بود، از همان صبح دردناکی که دریافت همسرش شب گذشته به خانه نیامده، پا در رکاب گذاشت و دوشادوش یکی از دوستان صمیمی مرد گم شده دنبال همسر گمشده گشت و گشت تا به نهان ترین زاویه ی حضور اشغال گران راه یافت. او آنجا آلبوم هایی دید که پر از تصاویر پرسنلی افراد گم شده بود. او از دیدن این همه مردان گم شده در مه سخت ترسید و در خود فرو رفت و چنان سنگین از آن زاویه ی تاریک بیرون آمد که دیگر رمقی برای عشقی دیگر نداشت. مردی که همراه او، پا به پا به همه ی راه ها پوزار کشیده بود را واداشت تا در میدان چه ی کوچکی عشقش را فریاد بزند.
    نمی دانم اگر قرار بود بیضایی فیلم نامه ی اشغال را در قالب رمان می نوشت چه می شد اما می دانم، خوب می دانم که «عالیه» یکی از درخشان ترین زنان ادبیات این سال های پر آشوب ماست.

  3. راست می‌گی. چیز زیادی از کاراکترهای زن که نقشی اجتماعی داشته باشن، یادمون نیست.
    این زن‌هایی که مثال زدی بخشی از خاطره‌ی جمعی ما هستن، اما عجیبه که از بین زنان غوطه‌ور در ذهنیات هم نمونه‌ی دندون‌گیری نمی‌شه پیدا کرد.
    از ادبیاتی که پیوندش رو با واقعیت گسسته این اتفاق خیلی جای تعجب نداره.

  4. زنان داستان زنان بدون مردان را هیچگاه از یاد نمی برم از خانم پارسی پور. و زری سووشون را . و کسی که بیشتر ازهمه در ذهنم زندگی می کند خانوم بهنود

  5. درود بر محبوبه
    دیدگاهت رو خیلی خوب توضیح دادی. بدون اینکه بخوای بزرگنمایی بکنی.
    تقریبا تمام این زنهایی رو که نام بردی میشناسم. و روزگاری گذراندم با آنها .
    در کنار آهو اگر یادت باشد یک هما هم بود که دلم میخواست خرخره اش را بجوم.
    مارال،زیورو بلقیس در کلیدر مثلث اصلی شخصیتهای داستان و بسیار تاثیر گذاربودندوالبته در کنار اینها حیف است که از شیرو خواهر گل محمد یاد نکنیم!
    استواری زری در سو وشون مثال نازدنی بود. بلور خانم همسایه ها را کما بیش یادم است. فکر کنم چون از شخصیتش خوشم نمی اومد! والبته داستان فخرنسا کاملا غریب می نمود
    زن در داستان های عباس معروفی هم جایگاه خاصی برای ستم کشیدن دارد. مثل نوشا در سال بلوا و آن یکی که در سمفونی مردگان بود و نامش یادم نیست.
    در نیمه غایب اما زنان با چهره ای متفاوت تر حضور می یابند اما باز هم جرثومه ی بیچارگی اند و درد و ناچاری
    از همه ی زن های نام برده شده بلقیس را بیشتر دوست دارم.

  6. سلام محبوبه جان . خیلی خوشحالم که بعد از مدتها نوشته هایت را با کمک ف ی ل ت ر شکن خواندم . چقدر این مطلب لذت بخش و تداعی کننده ی هویت زنانه ای بود که در دل گذشته و امروز ما سیال است . خیلی لذت بردم . من از همه بیشتر آهو را دو ست دارم . شخصیت داستانی دیگری را الان به خاطر نمی اورم . تشک فراوان از این مطلب .

  7. سلام محبوبه جان . خیلی خوشحالم که بعد از مدتها نوشته هایت را با کمک ف ی ل ت ر شکن خواندم . چقدر این مطلب لذت بخش و تداعی کننده ی هویت زنانه ای بود که در دل گذشته و امروز ما سیال است . خیلی لذت بردم . من از همه بیشتر آهو را دو ست دارم . شخصیت داستانی دیگری را الان به خاطر نمی اورم . تشکر فراوان از این مطلب .

  8. به‌نظرم نباید همیشه ادبیات رو بازتاب اجتماع گرفت، می‌شه که ادبیات و هنر به‌عنوان پدیده‌ای جدا دچار مشکلاتی باشه.
    می‌شه به زن‌های داستان‌های این سال‌ها این‌طور نگاه کرد که اون‌ها دنبال کشف خودشون و نسبت‌شون با اطراف‌شون هستن و درحال رسیدن به نوعی خودآگاهی، چیزی‌که در اجتماع هم درحال رخ‌ دادنه، و هم لزوماً برون‌گرایی مردونه به معنی قوی بودن نیست.

    1. شاید ادبیات و هنر را به طور کلی بتوان به عنوان پدیده ای مجزا در نظر گرفت اما رمان، نمیتواند چیزی جدا از اجتماع باشد. رمان خود زندگی است، نه متاثر از آن یا مثلا آینۀ زندگی، دقیقا همان چیزی است که زندگی می کنیم اما نه لزوما گرته برداری از واقعیت. اما د ر هر صورت مثل هر انسانی نمی تواند مجزا از محیط باشد.

  9. به‌نظرم یک‌پارچه کردن موضوعات برای رسیدن به یه نتیجه، در بسیاری موارد مشکل‌زاست و تحلیل‌ رو دچار اشتباه می‌کنه. می‌تونه موانعی هنر و هنرمند رو دچار مشکل کنه، مثل سانسور و یا حتا اشکال در تجارت و بازاریابی نشر. پس نمی‌شه محصول نهایی که به‌دست ما می‌رسه رو دلیلی بر وجود همون خصلت یا ایراد در متن جامعه دونست.
    (تا این‌جا بحث جالبی شد.)

    1. خب بله. این متن هم ادعای نتیجه گیری نداره. در اینجا یک مشکل از بین هزاران مشکل که به نظرم مشکل عمده ای هم هست در نظر گرفته شده تا از طریق ان به سرنخ هایی جزیی رسید. با اینکه زنها در چند سال اخیر علیرغم موانع رشد اجتماعی زیادی داشته اند اما این رشد اجتماعی در ادبیات نمود چندانی نداشته چون زنها مدام در تقلای رسیدن به آزادی بوده اند نه دیدن خود آزادی و دست یافتن به آزادی گاه تبدیل به گفتگوی درونی- ذهنی شده در جهانی که خلق کرده اند. من با مقایسه قصد داشتم به مضمونی برسم که کنش مندی زن داستان دهه های گذشته را با انفعال زن داستانهای امروزی نشان میدهد. زنان گذشته هر چند زنهایی عادی و روزمره بوده اند اما اکتیو و موثر روی محیط اما زن امروزی تنها موفقیتش این است که بتواند جهان ذهنی خودش را مبرا از حصار بیرونی نگاه دارد تا بتواند ازادانه زیست کند.
      بله بحث جالبی شد و نظرتان کاملا سنجیده است.

برای علیرضا زال پاسخی بگذارید لغو پاسخ

بالا ↑