زوزه به ماه

زوزه به ماه
 
 TinyPic image
 
چه رازی در ماه هست که گر گ ها رو به آن زوزه می کشند ؟ 
شاعران هم رو به ماه سخن می گویند ودر آن رویا می بینند…
 
چرخ می زنم در چرخ
من ستاره ام
ودر چرخشم
قصد خون ماه کرده ام
(محمود نائل)

***
ماه چار تاق
نریان ابرهای رام
ومیدان خاکی خیال
با بید بنان حاشیه اش
 
نمی خواهم ببینمش!
(فدریکو گارسیا لورکا)
***
به نو کردن ماه بر بام شدم
با عقیق وسبزه و آینه
داسی سرد بر آسمان گذشت
که پرواز کبوتران ممنوع ست
صنوبر ها به نجوا چیزی گفتند 
وگزمگان به هیاهو شمشیر در پرندگان نهادند
ماه
برنیامد
(الف بامداد)
 
شما در ماه چه رویاهایی می بینید؟….
 

 

25 پاسخ به ‘زوزه به ماه

Add yours

  1. سلام
    ماه نمایانگر رویایاهای بر باد رفته و آرمانی من و توست که با نگاه به آن آرامش رسیدن به ناباوری ها را میشه بر آن رقم زنیم
    موفق باشی
    بهم سر بزن

  2. ماه در نور ملایم خویش، نیمه تاریک و نیمه روشن، از نوعی جاذبه و پذیرندگی برخوردار است که خورشید نیست. خورشید، بر نگاه ما تازیانه می زند. خورشید رسواگر کوچک ترین حرکات ماست. اما ماه در نوعی غریبانگی، انگار می تواند همه ی دردهای عالم و آدم را بشنود. انگار آدم ها می توانند او را مخاطب قرار دهند بی آن که حتی در معرض دید باشند. ماه در جایی ایستاده است که همه را نوعی دعوت به رقص در تاریکی می کند. و تاریکی صد البته پوشاننده ی رازهاست. بیهوده نیست که عاشقان و شاعران، دردمندان و افسردگان، هم ماه را شاهد می گیرند و هم او را مخاطب قرار می دهند. در حالی که خورشید هیچ کس را به حریم خویش راه نمی دهد. اگر هم بدهد برای پذیرفتن نیست. برای سوزاندن است.

  3. من در ماه، رؤیایی نمی بینم. من رؤیاهایم را به ماه می برم. من گفتگوهای با خویشتنم را به حضور او عرضه می دارم. حُسن ماه در آنست که در سکوت سرد خویش، نه رؤیاها را فاسد می کند و رؤیاگران را. عرضه ی رؤیاهایم به ماه نه از شدت درد که از بافت اطمینان بخش حضور ماه در اعماق است.

  4. ممنون خیلی وقت بود از «لورکا» جایی مطلبی ندیده بودم
    خیلی دوستش دارم
    عقاید و شعراشو
    » سروده های نو «

    غروب می گوید :

    » من تشنه ی سایه ام !»

    ماه می گوید :

    » من تشنه ی ستارگان مغرب.»

    چشمه ی بلورین لب ها را طلب می کند.

    و باد ، آه ها را .

    من تشنه ی عطر ها و خنده هایم.

    مشتاق سروده های نو

    بی ماه و بی زنبق ،

    و بی هیچ عشق مرده.

    ترانه ای صبحگاهی که به لرزه درآورد.

    آبگینه های راکد فرداها

    و سیراب کند از امید

    خیزابه ها و گل آبه هایش را.

    سروده ای درخشان و آرام،

    سرشار اندیشه،

    پاک از اندوه و اضطراب

    و نالوده ی خیال بافی ها.

    سرودی تهی از شهوات ِ عاشقانه

    که سکوت را سیراب کند از خنده.

    ( یکی گروه کبوتران نابینا

    پرواز کنان به ارتفاع رمز.)

    سرودی که رخنه کند به روح همه چیزی

    و روان ِ بادها

    و سر آخر آرام بیارامد

    در سرمستی ِ دل ِ سرمدی.

    ===============شعری از لورکا============

  5. اون پستم هنوز کامل نبود
    الان چک نویس شد
    دوس داشتی دوباره قدم رنجه کن و
    برای من که دنیا را به اینگونه می بینم
    رازی نیست که نهان باشد
    همه چیز روشن در برابر چشمانمان می درخشد
    تنها غفلت بشری در تفکراتش غوطه می زند
    من میدانم گرگ از روی غریزه زوزه میکشد
    و
    شاعران
    از بدو
    با ماه
    در صنم بودند
    بشکل یک نگاه

    با تخیلات نباید بازی کرد
    هر تمامی دلیل بر نا تمامی ست
    یا تمامی
    ما را کاری نیست

    من خود را بشناسم کافی ست

    مواظب خودت باش

  6. ترانه های شرقی ترجمه احمد شاملو :
    در اثارعطر اگين
    آ سماني متبلور هست.
    هر دانه
    ستاره اي است
    هر پرده

    غروبی.
    اسماني خشک و
    گرفتار در چنگ ساليان.

    انار…

    كندويی ست خرد،
    كه شانش از ارغوان است:
    مگسان عسل أن را
    از دهان زنان پرداخته اند.
    چون بترکد خنده ی هزاران لب را
    رها خواهد کرد!
    انار دلی را ماند
    که بر کشتزارها می تپد،
    دلی شريف وخوارشمار
    که در آن پرنده گان به خطر نمی افتند.
    دلی که پوستش
    به سختی ، هم چون دل ماست،
    اما به آن که سوراخش کند
    عطر وخون فروردین را هبه می کند.

    انار

    گنج جنّ خورده ی چمنزارن سر سبز است،
    كه در جنگلی پرت افتاده
    با پری زادی از آن نگهبانی می کند.
    جنّ سپيد ريش
    جامه اي عتيق دارد.
    انار گنجی است
    که برگ های سبز درخت نگهبانی می کنند.
    در اعماق احجارگران بها
    ودر دل واندرون،طلايي مبهم

  7. سنبله نان است:
    مسيح متجسّد ،زنده ومرده

    درخت زيتون
    شور كار است وتوانايی ست.

    سيب ميوه شهوت است
    ميوه –ابو الهول گناه.
    چکاله قرن هاست
    که تماس با شيطان را حفظ می كند.
    نارنج
    از اندوه پليد گل ها سخنی می گويد،
    طلاوآتشی است كه درپاکی سپيد خويش
    جانشين يک ديگر می شوند.

    تاک پرستش شهوات است
    که به تا بستان منجمد می شود ،
    وكليسايش تعميد مي دهد
    تا از آن شراب مقدسّ بسازد,

    شابلوط ها آرامش خانواده اند.
    به چيزهای گذ شته می مانند.
    هيمه های پيرند كه ترك برمی دارند،
    وزائراني را مانند
    كه راه گم کرده باشد .

    بلوط شعر است،
    صفای زمان هاي اؤ كاررفته.
    وبه-پريده رنگ طلايی-
    آرامش سازكاری ست.

    انارامّا ،خون است،
    خون قد سی ملكوت،
    خون زمين است
    مجروح از سوزن سيلاب ها،
    خون تند بادهاست كه مي آيند
    از قلّه ی سختی كه برآن چنگ در افکنده اند،
    خون اقيانوس برآسوده و
    خون درياچه ی خفته.
    ماقبل ِ تاريخ ِ خوني كه دررگ ما جاری ست
    درآن است .
    انگاره خون است
    محبوس در حبابی سخت وترش
    که به شکلی مبهم
    طرحی دارد وهيأت جمجمه ی انسانی را.

    انار شکسته!

    تويكی شعله ای در دل شاخ وبرگ
    خواهر جسمانی ونوسی
    وخنده ی باغچه در باد!
    پروانگان به گرد تو جمع می آيند
    چرا که افتابت می پندارد،
    وازهراس آن كه بسوزد
    كرمكان حقير از تو دوری می گز ينند.
    تو نور حياتی و
    مادگی ميان ميوه ها.
    ستاره ای روشن ، كه برق مي زند
    بركنار جويبار عاشق.
    چه قدر بی شباهتم به تو من،
    ای شهوت شراره افکن برچمن!

    ترجمةاحمد شاملو کتاب(( کوچه های بی انتها))

  8. سلام.

    می خواستم مطالب قبلیمو پاک کنم ولی خواهرم گفت نه و بخاطر احترامی که براش قائلم اونا رو تحت عنوان 1 نگه داشتم . واسه وبلاگ 2 هم هنوز مطلب جدیدی ندارم.

  9. من چیز خاصی رو حقیقتش تو ماه ندیدم .
    جز اینکه یه موجود پاک و بزرگ باشه. یعنی اونم خودش نه بلکه ماه نورشو از پر نور ترین های دنیای ما گرفته .

    برای من ماه آینه ناچیزیه از علی

    امشب ز پشت ابر ها بیرون نیامد ماه

    بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب.

  10. سلام/خوبید؟منم آپم خوشحال می شوم سربزنید/
    بوي ماه مهر،بوي دوستي،
    بوي پاك كن عطري و ورزش صبحگاهي،
    بوي شوخي،بوي درس ومعلم جديد

    وقتي باد برگ ها را توي كوچه ها مي پاشد
    يعني مدرسه ها باز شده.
    وقتي كلاغ ها دسته جمعي عصرها روي هوا بال مي زنند
    يعني مهر آمده ودوباره من يكسال جلوتر مي روم

    /موفق باشید

  11. سلام
    يك روز رسوا خواهم شد
    و در رسوايي خود از خود عبور خواهم كرد
    يك روز هر آنچه در دل داشتم بيرون خواهد آمد
    و در اين بي محتوايي دل از آبرو گذر خواهم كرد
    يك روز دهانم باز خواهد شد به اعتراف
    و در پس كفتار خارج شده شخصيتم نمايان خواهد شد
    و آن روز فرا خواهد رسيد كه لحظه ها به بي معنايي خواهند رسيد
    و من تلاش مي كنم كه فراموش كنم طريقه نفس كشيدن را
    خدا كند خود ديگران را بتوانم در رسوايي شريك كنم
    شايد اندوه جدايي از كالبد را برايشان آسان نمايم
    خدا كند آبروي نداشته شان در بي آبرويي من نمايان گردد
    خدا كند در بي هويتي من هويت نداشته شان را بتوانم به دار بياويزم
    شايد ديگران بدانند چه بايد بكنند.
    ت- غروب

    بركت باشيد
    اشرف

  12. خانم موسوی سلام
    من متسفانه از ادبیات زیاد خوشم نمیاد فقط بعضی وقتها با شعر خوندن خیلی حال میکنم بخصوص شعرای حماسی

    در ضمن وبلاگت خیلی خشک و بیروحه
    شاید بنظر من اینطوریه
    بهر حال موفق باشی

بیان دیدگاه

بالا ↑